کسرا جون ثمره عشق ماکسرا جون ثمره عشق ما، تا این لحظه: 11 سال و 9 ماه و 29 روز سن داره
مسیحا جوجوی مامانمسیحا جوجوی مامان، تا این لحظه: 9 سال و 2 ماه و 24 روز سن داره

کسرا قندولک مامان

تولدت مبارک شاهزاده کوچولوی من

قربونت برم ...عزیزدلم....عمرم....زندگیم.....تولدت مبارک...ایشالا 100 ساله شی ..نه 120 ساله شی...نه 120 سال کمه همیشه زنده باشی.... کسرا جونم ممنون که طعم دلنشین مادری رو به من  چشوندی...ممنونم که باعث شدی یکی رو 1000000 بار بیشتر از خودم دوست داشته باشم..ممنون ..ممنون ...ممنون...یه دنیا ممنون به خاطر وجود نازنیت ...   مامان جون این روزا همش گرفتارم...در حال تدارک برای تولد تک پسرم...دست تنهام خیلی خستم شده..بابایی هم که سر کاره....امروز رفتیم ظرف یه بار مصرف خریدیم....کفشدوزکی گیرم نیومد..مجبور شدم قرمز بخرم..البته خیلی خوشگلن...راستی امروز رفتیم خیاطی لباستم پروف کردی..خیلی خوشگل بود..خیلی هم بهت میومد...راستی تو...
2 تير 1392

عشق مامان...

پسر گلم چیزای جدیدی یاد گرفتی...اومدم تا اونجایی که یادمه بنویسم برات...بهت میگم کسرا ماه کجاست؟فوری سرتو میبری بالا و تو آسمون دنبالش میگردی خیلی زودم پیداش میکنی گل پسرم..تا میگم کو درخت فوری هر درختی باشه بهش اشاره میکنی حتی اگه خیلی کوچولو باشه...به درخت میگی:د...لامپ و پنکه و گل و در و آیفون و کولر هم چیزایین که بلدی...البته نمیتونی تلفظشون کنی فقط میشناسیشون فعلا...وقتی میگم کسرا برو تو رختخواب خودت بخواب فوری میری سر جات میخوابی و پتو میدی رو خودت..راستی بازی بشین و پاشو هم بلدی..البته به سبک خودت آخه هنوز راه رفتن یاد نگرفتی برا همین دست منو میگیری و با دستور  من بشین و پاشو میکنی ...عزیزم  میدونی من عاشق چیم اینکه وقتی دم...
31 خرداد 1392

مسابقه وبلاگی

سلام دوستای گلم..خوبید؟؟؟؟ما چند روز پیش به یه مسابقه وبلاگی دعوت شدیم از طرف معصومه جان و یثنا خانوم مامان محمود کوچولو.. که به خاطر کمبود وقت و گرفتاریهای زیاد امروز اومدیم که بازیمونو انجام بدیم..خوب بریم سراغ بـــــــــــــــــــــــازی..   1-بزرگترین ترس زندگی شما؟نمیخوام به زبون بیارمش... 2-اگه 24 ساعت نامریی میشدی چیکار میکردی؟میرفتم خونه ی بعضیها ببینم چی راجع به من میگن.. 3-اگه غول چراغ جادو توانایی براورده کردن یه ارزوی 5 الی 12 حرفی شما رو داشت چه ارزویی میکردی؟؟فقط سلامتی 4-از میان سگ..گربه..پلنگ ..اسب..عقاب..کدامیکو بیشتر دوست داری؟اسب 5-کارتون مورد علاقه دوران کودکی؟تام و جری...انه شرلی...ولی من کلا ...
30 خرداد 1392

پسرم خوب شده

عزیز مامان دیروز صبح که از خواب پا شدی  اثری از دونه های قرمز سرخک نبود پسرم خوب خوب شده...قربونت برم الهی  اصلا تحمل ناراحتی و بی حالیتو ندارم...خوشحالم که خوب شدی...راستی بردمت آرایشگاه موهاتو کوتاه کردم..خیلی خوشگل شدی..الهی فدات بشم من...یه خورده هم گریه کردی...پارچتو هم دادم  خیاطی که برات یه بلوز خوشجل بدوزن برا تولدت...یه سری از کارای تولدتم انجام  دادم برات...   کسرا بعد از کوتاه کردن موهاش ...
27 خرداد 1392

سرخک آلمانی دیگه چیه؟؟؟؟؟؟

قوربونت برم  صورتتو و بدنت پر شده از دونه های قرمز...دیروز بعد از ظهر با بابایی بردیمت دکتر..آقای دکتر تا شما رو دید فوری گفت سرخک گرفته..سرخک آلمانی...3 روز تب..3 روزم دونه های قرمز البته با خارش کم..عزیزم این روزا کلی بهونه میگیری..خیلی نا آرومی..همش بغلمی..خواب راحتم نداری اصلا..کی پسرم خوب میشه خدا...؟؟؟؟پس دلیل تبتم نه سرما خوردگی بوده و نه دندون درآوردن...همش به خاطر این سرخک لعنتی بوده...این چند روزه حسابی لاغر شدی... عزیزم دارم وسایل تولدتم آماده میکنم..دیروز با باباییت رفتیم یه خورده خرید کردیم واسه جشن تولدت..پیرهن سفیدم گیرم نیومد مجبور شدم پارچه بخرم برات..فردا میدم برات بدوزن..یه پاپیون قرمزم برات میخرم...آخه تم تولدتو...
25 خرداد 1392

سومین مروارید کوچولوت

بالاخره بعد از چند روز اسهال و تب زیاد که هیج جوریم پایین نمیومد  دیروز فهمیدم که نشونه جوش دندونته...امروز صبح هم سومین دندونت از بالا سمت راست جونه زد...قربونت برم مروارید کوچولوی جدیدت مبارککککککککککککککککککککککک... ولی همچنان تب داری...نمیدونم باید چیکار کنم آخه خیلی بی قراری میکنی... مامانی در حال تدارک تولدته اما تو حسابی بهونه گیر شدی و اصلا نمیذاری به کارام برسم...امیدوارم تولدت عقب نیفته.....   ...
23 خرداد 1392

پسرم تب کرده

بالاخره امتحانام تموم شد.......آخیش راحت شدمااااااااااااا... عزیزم چند روزیه که هردومون سرما خوردیم...دیروز  موقعی که از دانشگاه برگشتم دیدم تب داری ..خیلی بهونه میگرفتی..اتفاقا خودمم هم تب داشتم هم سر درد..زنگ زدم برای باباجون ..اومد دنبالمون و رفتیم دکتر...دیشب برات شیاف گذاشتم یه خورده تبت اومد پایین..تا صبح مرتب چکت میکردم مبادا تبت بره بالا...ساعت 6 صبح هم بزور بهت شربت استامینوفن دادم..نمیدونم چجوری خوردیش آخه خیلی بد دارویی اصلا نمیتونی مزه دارو رو تحمل کنی  فوری بالا میاری..فوری یه دونه شکلات گذاشتم دهنت که مزشو نفهمی...تا ساعت 12 که نوبت اون یکی شربتت بود که دکتر به خاطر چرک گلوت بهت داده بود..تا بهت دادم فوری همشو با...
21 خرداد 1392

کسرا در 11 ماهگی..

ببخش پسر گلم اصلا وقت ندارم..فقط اومدم تند تند از کارای جدیدت بنویسم و برم..یاد گرفتی هرچی و هرکسی رو میبینی میگی این چیه ..این کیه؟؟به محض اینکه آیفونو میزنن میگی کیه و فوری به در اشاره میکنی...قربونت بشم من ...وقتی میگم کسرا کو زبونت ؟؟زبونتو میاری بیرون و تو دهنت میچرخونیش...میگم کسرا مامان رو نازی کن  دستتو اروم میکشی رو سرم وقتی میرسی به صورتم با ناخنات محکم میکشی رو صورتم...چشم و مو رو هم بلدی  ولی رو صورت خودت نشون نمیدی...راستی علاقه زیادی هم به زیور الات داری..تا میگم کو النگو فوری اشاره میکنی بهشون...صدای هاپو و جوجو هم در میاری...با ماشیناتم بازی میکنی و میکشیشون رو زمینوو از خودت صدا در میاری..و خلاصه اینکه خیلی شیطون ...
18 خرداد 1392