شیطونک مامان
این روزا حسابی شیطون شدی....اصلا نمیشه کنترلت کرد....دارم فیلم میبینم یهویی تو اوج فیلم دیدن من میزنی دستگاه رو خاموش میکنی...میگم نکن ..کسرا نکن..ولی اصلا گوشت بدهکار نیست..میخوای لج منو در آری هی تکرار میکنی...مجبورم بی خیال تی وی شم ..میرم پای لب تابم...یهویی حمله میکنی و همه چی رو به هم میریزی ..گاهی اوقاتم میزنی نطرای دوستای گلمو حذف میکنی....یه نیگاه میکنم دور وبرم میبینم نیستی تا میخوام یه نفس راحت بکشم میبینم داری از پله ها میری بالا...وااااااااااای الانه که بیفتی پایین...میارمت پایین..میری تو آشپز خونه...سر چاه رو ورمیداری و شروع میکنی به مکیدن چاه...اه اه اه حالمو بهم زدی تازه ناهار خوردم...درای کابینتا هم که از دست تو امونن از بس میکوبیشون بهم...دیگه خسته شدم از بس کفشا رو گذاشتم سر جاشونو تو درشون آوردی...روزی یه بارم شیشه بوفه رو تمیز میکنم...خونه رو میزنم مبادا چیزی رو زمین باشه آخه تو فوری میخوریشون...دیروز یه کوچولو از پاکت قطره اد تو خوردی..وقتی فهمیدم که کار از کار گذشته بود و حسابی بالا آوردی و فرش مامانی رو کثیف کردی نی نی...البته فدای سر پسر گلم...میگن پسرا شیطونن...در مورد تو هم دقیقا صدق میکنه...اما با این همه شیطونیهات بازم عاشقتم..دوست دااااااااااااااااااارم...
خیلی ها تو نگاه اول فکر میکنن دخملی ادامه مطلب فراموش نشه ها
اینجا منتظر بابایی بودی بریم بیرون...اعصابت خورد شده بود آخه بابایی دیر کرده بود.